وقتی یک ماهه بودم عروسی دایی مجیدم بود
چقدر استرس داشتم واسه عروسی ، آخه کارن خیلی کوچیک بود همش نگران بودم که : اگه سردش شه چی ، اگه گرسنه ش شه، اگه سر و صدا اذیتش کنه و.... ولی اونقدرا که می ترسیدم سخت نبود البته آسون هم نبود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی