کارن سرهنگیکارن سرهنگی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

دنیای ما **کارن**

ماه پر دردسر

1392/12/3 10:44
242 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوست جونیا ، حالتون چطوره؟ ممنون از مهربونی همتون

بهمن ماه ، وای بهمن ماه چه ماهی بود خدا رو شکر که بالاخره به سلامتی تموم شد

کلی کار سخت تو اداره ریخته بود رو سرمون که فقط دو هفته برای انجامشون وقت داشتیم ، از اون طرف امتحانای ترم آخرم بود و پایان نامه و بدبختی، از یه طرف کارن جونم دوساله می شد و باید از شیر می گرفتمش ، تازه تو این هاگیر و واگیر خانوم و آقا قرار بود برن کیش البته از اول سال برناممون بود که بهمن ماه بریم کیش که متاسفانه به خاطر کار اداره نتونستیم بریم و موکولش کردیم به سال آینده

امتحانا  که خدا رو شکر به خوبی و خوشی تموم شدن ولی تولد خوبی نتونستم واسه ی کارنم بگیرم یه کیک براش سفارش دادیم و چندتا عکس ازش گرفتیم که بزودی میذارمشون تو وب ، و اما از همه سخت تر چی بود؟؟؟؟ از شیر گرفتن کارن جونم

همیشه از این روز می ترسیدم ، خدایا چجوری باید اینکارو بکنم ؟ عکس العمل کارن چیه؟ خیلی اذیت می شه؟ و ..... ولی چاره ای نبود باید اینکارو می کردم نمی شد که تا ابد شیر بخوره...... هیچ تصوری از اینکه خودم چه حالی می شم نداشتم فقط فکر می کردم که خوبه دیگه شبا راحت می شم . اصلا فکر نمی کردم که برای خودم اینقدر سخت باشه . از اون لحظه ای که تصمیم به اینکار گرفتم تا 3 روز تمام فقط گریه می کردم البته نه جلوی کارن  ، وقتی مظلومانه ، بدون شیرخوردن خوابش می برد قلبم آتیش می گرفت . پسر کوچولوی مامان بر خلاف تصوری که داشتم که چقد گریه کنه ، چقد بی قراری کنه اصلا نه خودش و نه منو اذیت نکرد، اصلا گریه نمی کرد (بر عکس من) می گفتم ای کاش گریه کنه ، داد و بیداد کنه ، این جوری مظلوم نباشه تا کمتر دل من بسوزه

خلاصه از 20بهمن پسرکم دیگه مرد شد و شیرخوردن رو کنار گذاشت . فقط شبا بلد نبود چجوری باید  بخوابه واسه همین همش منو می کشید تو اتاق که بازی کنیم ، ماشین  بازی، کتاب خوندن، کارتون دیدن ، بازی با لپ تاپ و..... بعد تازه ساعت2.5و 3 از شدت خستگی پای لپ تاپ خوابش می برد البته تا سه چهار شب اینجوری بود . الان دیگه به مامان تخفیف داده و فقط با یکی دو ساعت داستان گوش کردن ساعت 12، 12.5 می خوابه.

از اینا همه بدتر مریضی من بود . وای   وای   وای  آنفولانزا بود درد بی درمون بود چی بود خدایا !!!!!!!! تا 7 روز تمام زیر دو تا پتو پای بخاری بودم دیگه واقعا داشتم افسردگی می گرفتم . بالاخره امروز بلند شدم نه اینکه خوب خوب شده باشم دیگه خواستم از این وضعیت خلاص بشم  بلند شدم اومدم اداره ، الان که هم که دارم می نویسم سرگیجه ی شدیدی دارم ، امیدوارم که هر چه زودتر خوب شم چون واقعا دیگه تحمل مریضی رو ندارم زندگی از دستم در اومده کلافه ام هزار تا کار انجام نشده دارم و سال هم که داره تموم می شه

برام دعا کنید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان امیرشایان
3 اسفند 92 13:40
به سلامتی کارن جون مرد شدی و شیر دیگه تخ شده،خودتم انشالله هرچه زودتر خوب میشی مال فشار کاریه بدنت ضعیف شده امیدت بخدا
مامان کارن( رزیتا )
پاسخ
ممنونم دوست مهربونم
مامانی
4 اسفند 92 9:01
بابا مامان رزیتا کجاییییییییی دلمون واستون تنگ شده بود گفتم خدایا چی شد این امتحانا. مگه تموم نشد که ای ن خانوم خانوما هیچ خبری ازش نیست. به به کارن جون مرد شدههههههه هورااااااااااا مبارک باشه .خداییش سخته از نوع احساسی اما سخت تر از شیر گرفتن پوشکه گند میزنه به زندگی ایشالا زودی خوب میشی
مامان کارن( رزیتا )
پاسخ
ممنون عزیزم
متین
4 اسفند 92 10:47
سلام رزیتا جون عزیزم خدا بد نده به سلامتی مبارکه هم تولد گل پسر هم از شیر گرفتنش ایشالا زود این روزای سختت تموم بشه نگران نباش به خاطر اینه که تمام اتفاقات با هم افتاده واقعا سخته هم بری سر کار همکار خونه هم بچه داری خدا بهت قوت بده خانمی
مامان کارن( رزیتا )
پاسخ
ممنونم متین جان
مامان بردیا جون
4 اسفند 92 14:30
ای جااااااااااااااااااااااانم ماشالا به این گل پسر که دیگه مردی شده واسه خودش.... ایشالا به زودی خوب بشی عزیزم ببوس عشقم کارن جون رو..... راستی تولدش هم مبارک
مامان کارن( رزیتا )
پاسخ
ممنون ممنون
مامان بردیا جون
4 اسفند 92 14:30
همانطور که به زیبایی تو خیره شده ام ، با خود می اندیشم آیا هرگز فرشته ای را دیده ام که در ارتفاعی چنین پایین پرواز کند ؟
زهرا مامان ارتا
5 اسفند 92 19:53
سلام رزیتا جون عزیزم کلی دلمون برات تنگ شده بود تولد کارن جون هم مبارک ایشالاه جشن 120 سالگی ایشالاه هرچه سریعتر خوب شی وبا کلی عکس و انرژی مثبت برگردی
مامان کارن( رزیتا )
پاسخ
ممنون عزیزم
امیرحسین کوچولو نفس ما
10 اسفند 92 2:34
سلام عزیزم.انشاالله که خوب شده باشی.،فکر کنم چون خیلی خسته شده بودی بدنت ضعیف شده،چیزهای مقوی بخور مامانی .به به آقا کارن دیگه بزرگ شدی آفرین .کاملا درکت میکنم عزیزم،از مظلوم بودن بچه ها مادر بیشتر عذاب میکشه تولدت هم مبارک عزیزم انشاالله 120 ساله بشی خدا رو شکر که امتحاناتتون رو خوب دادید
مامان کارن( رزیتا )
پاسخ
ممنونم دوست جون مهربونم
مامان اهورا(نرگس)
14 اسفند 92 17:04
بگردم الهی...حتما" الآن خوب خوب شدی عزیز دلم... وای خیلی سخته بچه رو از شیر جدا کردن...آفرین به کارن که راحت با این موضوع کنار اومده!!!!
مامان کارن( رزیتا )
پاسخ
قربونت برم نرگس جون مهربون